حضرت حافظ

ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود
...ورنه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دل فروز
ما دم همت بر او بگماشتیم
نکته ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم

فارسی وان

چیزی که من از سریال های فارسی وان فهمیدم اینه که کره ای ها خاله زنک و
مردم امریکای لاتین پدرسوخته هستند ولی ما ایرانی ها هردو ویژگی را با هم
داریم !

ایرج جنتی عطایی

شعله زد عشق و من از نو
نو شدم
پر شدم از عشق تو
مملو شدم
شوق شیدایی مرا از من گرفت

من به خود برگشتم از تو
تو شدم

آه ، با تو من چه رعنا می شوم
آه ، از تو من چه زیبا می شوم
عطر لبخنده خدا می گیرم و
شکل آواز پری ها می شوم

با تو من هم جامه ی شب می شوم
هم طپش با گرگره تب می شوم
با تو من هم بستره گلبرگ ها
از شکفتن ها لبالب می شوم

شعله زد عشق و من از نو
نو شدم
پر شدم از عشق تو
مملو شدم
شوق شیدایی مرا از من گرفت

من به خود برگشتم از تو
تو شدم

آه ، با تو من چه رعنا می شوم
آه ، از تو من چه زیبا می شوم
عطر لبخنده خدا می گیرم و
شکل آواز پری ها می شوم

آه ، هستی جز تمنای تو نیست
آه ، لذت جز تماشای تو نیست
یک نفس دور از تو باشم ، مرده ام
زندگی جز مرگ در پای تو نیست

شعله زد عشق و من از نو ،
نو شدم
پر شدم از عشق تو
مملو شدم
شوق شیدایی مرا از من گرفت

من به خود برگشتم از تو
تو شدم

آه ، با تو من چه رعنا می شوم
آه ، از تو من چه زیبا می شوم
عطر لبخنده خدا می گیرم و
شکل آواز پری ها می شوم

من یاد گرفته ام آدم ها نه دروغ می گویند، نه زیر حرفشان می زنند. اگر چیزی
می گویند، صرفن احساسشان در همین لحظه است. نباید خیلی رویش حساب کرد

مسخرگی

در مسخرگی و مسخره کردن هرقدر هم بی غرض و بی اذیت یه لایه هایی از روح
آدمها جا به جا میشه...

که خیلی وقتها لزومی به این جا به جایی نیست...

کورش سمیعی

شب بی من بودنت خوش ، شعله ی خاموش دل کش
آخرین معجزه من ، شب بی من بودنت خوش

شب بی من بودنت خوش

من به خواستنت دچار و ، تو به مرگ کوچه سر خوش
رد پات مونده رو قلبم ، شب بی من رفتنت خوش

تا سقوط سایه هامون ، یه افق منظره راهه
پشت رویای من و تو ، باد وحشی تکیه گاهه

یه طرف کابوس عشق و ، یه طرف بهت همیشه
هر چی ابره خون چکیدست ، تو چشام خلاصه میشه

من به خواستنت دچار و ، تو به مرگ کوچه سر خوش
رد پات مونده رو قلبم ، شب بی من رفتنت خوش

جاده ها دل نگرانن ، که تو بر گردی دوباره
انگار این جهان به جز تو ، حرف تازه ای نداره

بعد تو تنها بیادت همه شب هام سپری شد
هر چی خوندم و نوشتم قصه ی دربه دری شد

من به خواستنت دچار و ، تو به مرگ کوچه سر خوش
رد پات مونده رو قلبم ، شب بی من رفتنت خوش

من به بی تویی دچار و ، تو به مرگ کوچه سر خوش
رد پات مونده رو قلبم ، شب بی من رفتنت خوش

شب بی من رفتنت خوش ..

ما از همان ابتداي كودكي مي شنويم كه اگر چنين و چنان كني دوستت داريم . بنابراين به مرور زمان فكر مي كنيم كه دوستي يك قرارداد اعتباري است نه نياز فطري

قهرمان

قهرمان کسی نیست که پیروز می شود

کسی است که قهرمانانه مبارزه می کند

اونایی که عوض شدنشون بعیده،عوضی شدنشون قطعیه.

پند

مالی که نابودی آن تو را پند می دهد از بین نرفته است.

حسن نامی وارد دهی شد و در مکانی که اهالی ده جمع شده بودند نشست و بنای گریه گذاشت.
سبب گریه‌اش را پرسیدند، گفت: من مردغریبی هستم و شغلی ندارم برای بدبختی خودم گریه می‌کنم
مردم ده او را به شغل کشاورزی گرفتند.

شب دیگر دیدند همان مرد باز گریه می‌کند، گفتند حسن آقا دیگر چه شده؟ حالا که شغل پیدا کردی، گفت: شما همه منزل و ماءوا مسکن دارید و می‌توانید خوتان را از سرما و گرما حفظ کنید ولی من غریبم و خانه ندارم برای همین بدبختی گریه می‌کنم.
بار دیگر اهالی ده همت کردن و برایش خانه‌ای تهیه کردند و وی را در آنجا جا دادند.

ولی شب باز دیدند دارد گریه می‌کند.
وقتی علت را پرسیدند گفت: هر کدام از شما‌ها همسری دارید ولی من تنها در میان اطاقم می‌خوابم.
مردم این مشکل او را نیز حل کردند و دختری از دختران ده را به ازدواج او در آوردند.

ولی باز شب هنگام حسن آقا داشت گریه می‌کرد. گفتند باز چی شده، گفت: همه شما سید هستید و من در میان شما اجنبی هستم.
به دستور کدخدا شال سبزی به کمر او بستند تا شاید از صدای گریه او راحت شوند

ولی با کمال تعجب دیدند او شب باز گریه می‌کند، وقتی علت را پرسیدند
گفت: بر جد غریبم گریه می‌کنم و به شما هیچ ربطی ندارد!!!